مجله مهر > زندگی

تریبون گفتگوهای سرگرمی؛ فرهنگ‌سازی یا گمراه‌سازی!



خبرگزاری مهر؛ گروه مجله_ زهرا افسر: تصور کنید که بچه‌ای، تصمیم می‌گیرد دیگر درس نخواند. خیلی ساده و معصومانه این تصمیم را بیان می‌کند. حالا اگر والدین آگاه باشیم، اولین واکنش ما باید این باشد که از او بپرسیم چرا به این نتیجه رسیده است؟ چه چیزی او را به این فکر انداخته که اگر ادامه ندهد، شاید موفق‌تر باشد؟ بچه‌ها می‌توانند هزاران دلیل و بهانه برای ندادن کاری بیاورند. گاهی این دلایل منطقی است و گاهی هم نه، اما در هر صورت باید به دقت به آن‌ها توجه کنیم و جدی بگیریم اما فرض کنید که فرزند شما به شما می‌گوید که تصمیمش را گرفته چون بازیگر محبوبش مدرسه نرفته و موفق شده یا سلبریتی معروفی در برنامه‌ای تلویزیونی گفته که «شما هم می‌توانید درس نخوانید و موفق شوید!» حالا چه واکنشی نشان می‌دهید؟ آیا این الگوهای اشتباه را نادیده می‌گیرید یا به فکر می‌افتید که چطور چنین پیام‌هایی ممکن است ذهن فرزندتان را تحت تأثیر قرار دهد؟

این مسئله دقیقاً همان دغدغه‌ای است که در دنیای امروز با آن مواجه‌ایم. محتواهای شبکه‌های نمایش خانگی و پیام‌هایی که از زبان سلبریتی‌ها و چهره‌های مشهور به جوانان و نوجوانان منتقل می‌شود، به راحتی می‌تواند تبدیل به یک آسیب فرهنگی بزرگ شود. در گذشته، وقتی فیلم یا سریالی با محتوای بدآموزی پخش می‌شد ممکن بود تنها به عنوان یک فیلم در ذهن مخاطب باقی بماند اما امروز، با حضور چهره‌های معروف در برنامه‌های مختلف گفت‌وگو محور، این پیام‌ها به شدت تاثیرگذارتر می‌شوند. این چهره‌ها به الگو تبدیل می‌شوند و جوانان و نوجوانان تمایل دارند تا خود را شبیه آن‌ها ببینند و در نتیجه رفتارهای اشتباهی را که از این شخصیت‌ها می‌بینند به عنوان مسیر موفقیت تلقی کنند. اینجاست که دیگر فقط یک فیلم یا سریال مشکل‌ساز نیست، بلکه فردی که به عنوان الگو شناخته می‌شود، می‌تواند مسیر آینده بسیاری از جوانان را تغییر دهد.

برنامه‌هایی که از چندسال گذشته با دغدغه‌های فرهنگی به صورت گفت‌وگو محور تولید و پخش شدند. چه در صدا و سیما که حالا نظارت در آنجا بیش‌تر بود و امروزه که در پلتفرم‌های نمایش خانگی پخش می‌شوند، با موضوعات مختلف، همیشه هم خروجی فرهنگی ندارد. گاهی اوقات می‌تواند برای مخاطب عام بدفهمی ایجاد کند.

با دو چیز مخالفم؛ یکی درس خواندن، یکی کار کردن!

همیشه از قدیم می‌گفتند هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند اما حالا مثل اینکه همه چیز تغییر کرده. نویسنده مطرحی که انتظار می‌رود باید با کتاب‌هایش شناخته شود، حالا طور دیگری او را می‌شناسند. قبل از پخش این برنامه اگر اسم این نویسنده را از مردم می‌پرسیدید، شاید کتاب‌خوان‌ها چند اثر از این نویسنده مطرح کشور را به یاد می‌آوردند. یا اگر کتاب‌خوان نبودند اصلاً این شخصیت را نمی‌شناختند. با پخش این برنامه هم چیزی تغییر نکرد.

هنوز هم کسانی که کتاب می‌خوانند از روی اثرهای این نویسنده آن را به یاد می‌آورند و بعضی‌ها که اصلاً او را نمی‌شناختند، هنوز هم شاید اسمی از آن شخص ندانند اما او را با فیلمی تقطیع شده که در فضای مجازی دست به دست شد، می‌شناسند و مخاطبان از روی صحبت‌هایش به عنوان «الگوی زندگی‌ام را پیدا کردم!» یاد می‌کنند.

ماجرا از این قرار است که «مصطفی مستور» یکی از نویسنده‌های مطرح کشور در برنامه «اکنون» گفت: «با دو چیز مخالفم، یکی درس خواندن، یکی کار کردن.» و در ادامه برنامه وقتی مجری از او پرسید چه نوع موسیقی گوش می‌دهید؟ جواب داد: «موسیقی مبتذل!!!». این پایان ماجرا نبود در جای دیگر برنامه مجری از این نویسنده پرسید که: شما ورزش هم می‌کنید؟ او با کمی مکث پاسخ داد: «نه، اصلاً از ورزش کردن بدم میاد.»

همین چند خط بالا می‌تواند یک پکیج کامل برای بدآموزی باشد. اگر برنامه را کامل دیده باشید از حق نگذریم نکات مثبت هم داشت اما از یک برنامه‌ای که مجری و مهمان آن هر دو نویسنده هستند و آثار فرهنگی تولید کردند، توقع نکته منفی نباید داشت آن هم با این حجم از بدآموزی.

کتاب نخواندن افتخار نیست، لطفاً مُد نکنید!

در بخش دیگری از این برنامه، «بیژن بیرنگ» کارگردان با سابقه به‌عنوان مهمان حضور داشت که برای مخاطبان چهره‌ای آشنایی است همین آشنایی باعث شده بود که گفتار و رفتار او در زندگی واقعی، برای بسیاری از مردم جذابیت بیشتری داشته باشد. این کارگردان، در کنار تمام صحبت‌های مثبت و مفیدی که در برنامه مطرح کرد، جمله‌ای گفت که بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد: «من کتاب‌خوان نیستم. از کلاس یازدهم دیگر کتاب نخواندم و تصمیم هم گرفتم که دیگر نخوانم. حتی در دانشگاه و زمانی که در آمریکا بودم هم کتاب نخواندم.»

این صحبت‌های او هم در فضای مجازی موجی را به راه انداخت. این صحبت درباره کتاب نخواندن، مفهومی را توضیح می‌داد مبنی بر اینکه زندگی را باید تجربه کرد و خواندنی نیست اما باز هم می‌تواند در روند ترویج کتاب‌خوانی اثر منفی داشته باشد.

با اینکه هر سال نمایشگاه کتاب در شرایطی برگزار می‌شود که مردم را به کتاب و کتاب‌خوانی دعوت می‌کنند و ناشران و نویسندگان سعی می‌کنند بر سرانه مطالعه مردم ایران اضافه کنند، یک اظهار نظر شخصی می‌تواند باعث شود که کتاب نخواندن رواج یابد یا به نوعی کتاب نخواندن را مد کنند.

وقتی جوانان یا نوجوانان ما شناختی از آثار این افراد نداشته باشند، ممکن است تصور کنند که یک انسان موفق واقعاً با درس نخواندن، با کتاب نخواندن، ورزش نکردن یا موسیقی بد گوش دادن؛ تبدیل به انسانی شده که آثار فاخری تولید کردند. اما مگر می‌شود کسی نخوانده باشد و سواد نداشته باشد و یک کتاب ۲۰۰ صفحه‌ای بنویسد؟ یا مگر می‌شود کسی کتاب نخوانده باشد و آثار فاخر جهانی را بداند؟ یا یک سریالی بسازد که در زمان خودش یک سریال خوب محسوب می‌شده؟

پلی برای اصلاح یا سکوی سقوط؟

زندگی بستری است از انتخاب‌ها و تأثیرها و هر تصمیمی که می‌گیریم به نوعی بازتابی از دنیای اطراف ماست؛ از آدم‌هایی که می‌بینیم، حرف‌هایی که می‌شنویم و داستان‌هایی که باور می‌کنیم اما وقتی شخصیت‌هایی که باید چراغ راه باشند، خود در هاله‌ای از تناقض و بی‌مسئولیتی فرو می‌روند چه بر سر مخاطبان، به‌ویژه کودکان و نوجوانان می‌آید؟

فرهنگ، مثل یک اثر هنری ظریف است که با گذشت زمان شکل می‌گیرد. وقتی کسانی که در چشم مردم الگو هستند، می‌گویند «درس نخوانید» یا «کتاب نخوانید» این گفته‌ها فقط کلمات نیستند؛ بلکه تیشه‌ای هستند که بر ریشه‌های فرهنگی جامعه فرود می‌آیند. در جهانی که سرانه مطالعه پایین است و تلاش برای بهبود آن یک چالش مداوم است چنین صحبت‌هایی در برنامه‌های پرطرفدار به‌جای امیدبخشی، ضربه‌ای بر پیکر تلاش‌های فرهنگی وارد می‌کنند.

این نوع برنامه‌ها و صحبت‌ها علاوه بر تأثیرات فرهنگی، لایه‌ای اجتماعی نیز دارند. نوجوانی که به دنبال یافتن هویتی مستقل است، وقتی می‌بیند یک نویسنده یا کارگردان مطرح بی‌پروا از کتاب نخواندن یا کار نکردن سخن می‌گوید، ممکن است چنین دیدگاهی را به‌عنوان مدرکی برای توجیه تنبلی و بی‌مسئولیتی خود بپذیرد. این دیگر یک الگوبرداری ساده نیست؛ این تبدیل شدن به سایه‌ای از الگوهای اشتباه است.

کودکان ما آئینه‌های زلالی هستند که هر تصویری را که بر آنها نقش بندد، بازتاب می‌دهند. اگر این تصویر الگویی خالی از معنا و اصالت باشد آینده‌ای پر از سردرگمی و بی‌هویتی خواهیم داشت. وظیفه ما هم به‌عنوان والدین و هم به‌عنوان جامعه این است که مسیر را روشن کنیم با گفت‌وگو، با آموزش، و با معرفی الگوهایی که به جای بیراهه، راه را نشان دهند. باید بدانیم هر حرف و هر نگاه ما، رنگی است که بر بوم فرهنگ و اجتماعمان می‌زنیم. بیایید هنرمندانی باشیم که این بوم را زیباتر می‌سازند، نه تیره‌تر.



منبع:مهر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا