هنر > تئاتر

ظرفیت گرانبهایی از دلقک‌ و مطربان به ما رسید؛ قصدم ستایش زن فرنگی نبود


خبرگزاری مهر-گروه هنر-آروین مؤذن‌زاده، علی حیدری، فریبرز دارایی؛ نمایش «سفرنامه آبجی مظفر» به نویسندگی و کارگردانی قطب‌الدین صادقی بر اساس نمایش تخته‌حوضی ایرانی تولید و در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر اجرا شد. طی نشستی که با حضور کارگردان اثر، ژاکلین آواره، شهرام مسعودی و حسین شفیعی بازیگران نمایش در خبرگزاری مهر برگزار شد، قطب‌الدین صادقی از شرایط پیش‌آمده برای اجرای این اثر نمایشی گلایه و انتقاد کرد. وی همچنین درباره روند تولید «سفرنامه آبجی مظفر» و همچنین دغدغه خود برای پرداختن به نمایش ایرانی و همچنین توجه به نسل جوان و پرورش و به کارگیری آنها در آثار خود توضیحاتی را ارائه داد.

در بخش دوم این نشست هم بازیگران نمایش به ارائه نقطه‌نظرات خود درباره حضور در «سفرنامه آبجی مظفر»، چگونگی نگاه و رسیدن به نقش‌های خود پرداختند.

در ذیل بخش دوم نشست گفتگو با عوامل نمایش «سفرنامه آبجی مظفر» آمده است:

*خانم ژاکلین آواره صحنه‌ای که شما بازی می‌کنید به رغم کوتاه بودن یکی از جذاب‌ترین و حتی حاشیه‌برانگیزترین صحنه‌های نمایش بود. می‌دانیم که نقش‌های نمایشنامه‌های کمدی معمولا تیپ هستند اما گاهی می‌توان به شکلی آنها را بازی کرد که خاص‌تر باشند و حتی به کاراکتر تبدیل بشوند. چه تجربه‌ای از ایفای این نقش داشتید؟

آواره: قرار بود این نقش چند سال پیش هم اجرا بشود اما به دلیل سوءمدیریت ها عقب افتاد. از قبل در جریان نمایشنامه بودم و وقتی که آقای قطب‌الدین صادقی گفت نقشی که نوشته برای ژاکلین بوده خیلی خوشحال شدم. من همکاری با دکتر را از «باغ شکرپاره» شروع کردم و در یک اجرای خیابانی هم در کنارشان بودم. اگر راهنمایی‌های ایشان نبود این نقش به این نتیجه نمی‌رسید. من از کاری که نتیجه خوبی داشته باشد لذت می‌برم. تفاوت زیادی که بین شخصیت خودم و شخصیتی که باید نقش آن را بازی می‌کردم وجود داشت، مسیر رسیدن به نقش را برای من دشوارتر و لذت‌بخش‌تر کرد. در ابتدای نمایش، این شخصیت یک دختر مظلوم به نظر می‌آید و ما در طول یک مسیر آهسته آهسته متوجه حقیقت اصلی او می‌شویم و این سیر که از یک آدم ساده و معصوم به چنین شخصیتی برسیم برای من بسیار جالب توجه بود و در نهایت ذلیل شدن شاه برای من جذابیت خاص خودش را داشت.

ظرفیت گرانبهایی از دلقک‌ و مطربان به ما رسید؛ قصدم ستایش زن فرنگی نبود

* آقای مسعودی شما از لهجه بسیار شیرین و جالبی برای اجرای نقش مظفرالدین شاه استفاده کردید، برای ایفای این نقش با چه چالش‌هایی مواجه شدید؟

مسعودی: نکته جالب نمایشنامه این است که نقش مظفرالدین شاه در متن هم با لهجه و آمیزه‌ای از ترکی و فارسی نوشته شده بود. کلیتی که سبب شیرینی نمایش شده از نظر من این است که جان‌مایه نمایش طنز مستطری دارد که خود به خود آن را دوست داشتنی می‌کند و من به عنوان بازیگر با انجام ریزه کاره‌هایی سعی کردم بعد از بن‌مایه‌های محکم طنز اثر، کار شکیلی ارائه بدم؛ به شکلی که هم قساوت قلب مظفرالدین شاه نشان داده بشود و هم بلاهت و حماقت او که در نهایت به صحنه‌ای تراژیک ختم می‌شود.

من با این حرف که کاراکترهای نمایش کمدی معمولا تیپ هستند تا حدودی مخالفم. چراکه چهار کاراکتر اصلی این نمایش عمیقا شخصیت‌اند و ما با وجوه مختلفی از این شخصیت‌ها مواجه می‌شویم و آنها را در شرایط مختلفی می‌بینیم که سبب می‌شود تا آنها یک تیپ را منعکس نکنند. حتی کاراکتر الماس هم در شرایط روحی مختلفی قرار می‌گیرد که به پرداخت شخصیت او کمک بسیاری می‌کند. اتفاقا نمایشنامه‌هایی که از یک غنای خاصی برخوردار باشند کاراکترهایش از تیپ به شخصیت ارتقا پیدا می‌کنند و ما می‌توانیم متوجه وجوه مختلف آنها بشویم. یکی از راه‌های رسیدن ما برای گسترش و پرداخت کاراکترها همین بود که در دورخوانی‌ها و تحلیل کاراکترها آنها را در شرایط مختلف بسنجیم و متوجه شویم این شخصیت در این موقعیت چه برخوردی خواهد کرد.

وقتی در صحنه آخر روی دیگر شاه را می‌بینیم، پیش‌تر لحظاتی در صحنه باغ وحش با بخش‌هایی از وجهه تاریک شاه مواجه شده‌ایم تا کدهایی برای صحنه آخر داده باشیم. صحنه آخر ابتدا به ساکن نیست و پیش از آن کاشت‌ها و کدهایی داده شده تا به صحنه آخر که به نظر من قسمت شاهکار نمایش است برسیم و تمام حرف و سخن نمایش واگویه شود.

ظرفیت گرانبهایی از دلقک‌ و مطربان به ما رسید؛ قصدم ستایش زن فرنگی نبود

*اتفاقا صحنه پایانی نمایش پرداخت کاملی داشت و پس از چینش پله پله حوادث و شخصیت‌ها، برای پایان‌بندی نیز زمان کاملی را صرف کردید.

آواره: ما در بازخوردها و خصوصا بازخورد بانوان هم متوجه شدیم که صحنه پایانی نمایش جایگاه ویژه‌ای داشته است. همینطور من از بازیگران مقابلم در آن ۲ صحنه ای که بازی داشتم ممنونم. آنها احساس و بازی را به خوبی با من پاسکاری کردند و اگر این اتفاق نمی افتاد هرگز به این درجه از جذابیت صحنه نمی‌رسیدیم.

شفیعی: من در زندگی‌ام هرگز چاپلوسی و تعریف نکرده‌ام اگر چاپلوس می‌بودم جایگاه خیلی بالاتری می‌داشتم و حالا دنبال مایحتاج اولیه زندگی نبودم اما حقیقتا طبق شناخت بیست و چند ساله من، امثال دکتر صادقی سرمایه‌های ملی ما هستند و همه افرادی که با دکتر کار کرده‌اند؛ دانشجویان و اساتید بزرگ با این گفته من موافق‌اند. من از ۱۷ سالگی در اصفهان پای صحبت‌های دکتر می‌نشستم و ایشان همیشه قدرت انتقال بالایی داشته‌اند و پیچیده‌ترین مفاهیم را به سادگی به دانشجویان منتقل کرده‌اند.

متأسفانه به جای آنکه از او خواهش کنند تا اجرای بیشتری داشته باشد می‌آیند و جلوی کار او را می‌گیرند. من خود شاهدم، تهیه کننده گفته بود که چهره بیاورید تا کار بیشتر به فروش برسد اما دکتر گفت که نه! چون می‌خواهم با جوانان و بچه‌های تئاتری کار کنم. این از افتخارات ما است که بدون آوردن هیچ چهره‌ای توانستیم در این وضعیت تئاترشهر تمام صندلی‌های بالا و پایین سالن اصلی را به فروش برسانیم. اما به رغم پیش رفتن فروش و درخواست‌های مردم برای ادامه اجرا جلوی ما را گرفتند و گیشه ما را بستند. البته ما ثابت کردیم که تئاتر به چهره نیاز ندارد بلکه تشنه تلاش و عشق و کارگردان و نویسنده‌های بزرگ است. اما در این مملکت به جای پر و بال دادن و سر و دست شکستن برای چنین افرادی، سر و دست کارشان را می‌شکنند و البته موفق نخواهند شد چراکه هرگز نمی‌توان حرف حق را نادیده گرفت.

ظرفیت گرانبهایی از دلقک‌ و مطربان به ما رسید؛ قصدم ستایش زن فرنگی نبود

من از اینکه با سرمایه‌های ملی‌مان چنین برخوردی می‌کنند بسیار ناراحتم اما حرف حق همیشه باقی خواهد ماند. من دلم خون است که ما سه تا چهار ماه با عشق زحمت کشیدیم و تلاش کردیم اما اینچنین مقابل اجرای ما ایستادند. من و بچه‌های تیم افتخارمان در زندگی این است که فهمیدیم عاشق چه کاری هستیم. ما عاشق تئاتر هستیم. در زمینه بازیگری هم سال ها فعالیت کردیم و به باور من حتی اگر کسی هزار سال تجربه داشته باشد، وقتی در کنار دکتر صادقی کار کند تازه متوجه می‌شود که چقدر نمی‌داند. من خیلی از دکتر یاد گرفتم و از او برای اعتمادش ممنونم. تمام دیالوگ‌ها و صحنه‌های این اثر به جا است. صحنه باغ وحش برای نسل‌ها و سال‌ها جاوید و فوق العاده می ماند. اینکه پادشاه یک کشور شیفته بلعیده شدن یک خرگوش توسط یک مار است درحالی که باقی مردم به چیز دیگری توجه می‌کنند بسیار تامل برانگیز است.

این روزها از اعماق وجودم افسوس می‌خورم و جگرم می‌سوزد که چطور با گروهی از آدم‌های جوان که می‌خواهند حرف بزرگی بزنند چنین برخوردی می‌شوداین روزها از اعماق وجودم افسوس می‌خورم و جگرم می‌سوزد که چطور با گروهی از آدم‌های جوان که می‌خواهند حرف بزرگی بزنند چنین برخوردی می‌شود. دکتر صادقی تکرار نشدنی است و سند من برای این حرف این است که دکتر صادقی در همه عرصه‌های تاریخی، جغرافیایی، کارگردانی و بازیگری صاحب نظر هستند درحالی که دیگر اساتید ما ممکن است هریک در یک حوزه صاحب فکر باشند. من افسوس می‌خورم که چرا باید با چنین آدمی چنین برخوردی انجام بگیرد. در همه جای دنیا از دانشمندان و هنرمندان سپاس و قدردانی می‌شود و از آنها فروتنانه خواهش می‌کنند تا کار کنند اما دکتر خودش برای وجدان کاری‌اش پا به صحنه گذاشته است. این یعنی هنر و دانش در سرزمین ما محکوم به نابودی است. من خیلی ناراحتم …

صادقی: من خودم را شایسته این حرف‌ها نمی‌دانم. هرکاری که کردم صادقانه و بی هیچ چشم‌داشتی انجام داده‌ام و بسیار خوشحالم که در این مسیر یاران شریفی داشته‌ام. همیشه گفته‌ام این افراد تنها بازیگران خوبی نیستند بلکه همه آنها منش‌های بسیار خوبی دارند و من اگر این شانس را نداشتم هرگز نمی‌توانستم چنین کاری انجام دهم.

ظرفیت گرانبهایی از دلقک‌ و مطربان به ما رسید؛ قصدم ستایش زن فرنگی نبود

*بسیاری تئاتر و کمدی ایرانی را مبتذل و بی‌پروا می‌دانند آیا می‌توان اینچنین به کمدی ایرانی نگاه کرد؟ آیا این بخشی از ذات آن است یا این نگاه از اساس اشتباه است؟

صادقی: در حقیقت کمدی ایرانی توسط مطربان انجام می‌گرفت و طبق اسناد موجود در سفرنامه‌های ژان شاردن و پیتر دلاواله، ریشه آن به اصفهان زمان صفوی باز می‌گردد. آنجا مطربان با طبقات پست جامعه و زنان بدکاره زندگی می‌کردند چرا که آنها جزو فرهنگی رسمی نبودند و در جامعه پذیرفته نمی‌شدند. در نتیجه با خودشان بسیاری از اداهای لازم برای جلب مشتری را وارد کمدی کردند که آثارش در رقص «دیناشناش» پیدا است و این رقص امروزی که در تولدها و مهمانی‌ها انجام می‌شود رقص ایرانی اصیل نیست بلکه رقص «دیناشناش» است که ریشه در مطربان اصفهان دارد. رقص ملی ایرانی، رقص کردی، تربت جام، کهگلویه، لری و بلوچی است که همه آنها رقصی دست جمعی است و هیچ یک برای توجه به اعضای بدن صورت نمی‌گیرد. در کنار آن دلقکان بی حیای دوران ناصری نیز به این وضعیت دامن زدند و عکس‌هایی که از شیخ شیپور و دیگر دلقکان و مطربان زمان قاجاری که از زیرزمین کاخ گلستان پیدا شده گویای آن است تا بدانیم بازیگران اولیه این کمدی‌ها چه کسانی بودند. هیچ‌کدام سواد و دانش نداشتند. هیچ نویسنده بزرگی برای آنان متنی ننوشت.

رویکرد ما به تئاتر باید چیز دیگری باشد. ما تئاتر کمدی را یک دستگاه فکری می‌دانیم که دارای یک ساختار زیبایی شناسانه دقیق است. باید ظرفیت‌ها و امکانات فکری و فنی‌اش کشف و پرداخت بشوداحمد مؤید در دوره کوتاهی متنی نوشت که چیزی از آن باقی نمانده است. حتی در دوره پهلوی هم وقتی خود من در سال ۱۳۵۰ وارد دانشگاه شدم یکی از درس‌هایمان دیدن نمایش ایرانی بود. در آن زمان نمایش روحوضی در شهر نو اجرا می‌شد و این جشن هنر بود که به این گونه تئاتری تشخص و هویت داد و متن هایشان را تاریخی و ادبی کرد وگرنه محیط و تماشاگران‌شان بسیار پست بودند.

هیچ نویسنده بزرگی برای آنها یک متن ننوشت. بیژن مفید و علی نصیریان و ناصر ایرانی متونی برای این قشر نوشتند. اگر عده‌ای با سواد که دارای تکنیک و تعریف از تئاتر مدرن و بینش جهانی باشند برای این ژانر بنویسند قیامت به پا می‌شود و یکی از اهداف من در این نمایشنامه و آن سه اثر ایرانی دیگرم هم همین بود تا نشان دهم که این عرصه چه ظرفیت بالایی دارد. اینها تیپ نیستند، شخصیت اند. من مثل مولیر رفتار کردم، تیپ های معمول را تبدیل به شخصیت‌هایی کردم که بتوانند جان و هویت داشته باشند تا بتوانیم با آنها مسائل را مطرح کنیم. تئاترهای کمدی دنیا را مطالعه کنید. آریستوفان رو مطالعه کنید. شگفت زده می‌شوید که ۲ هزار و ۵۰۰ سال پیش چه نوشته‌اند. بزرگترین نمایشنامه های ضد جنگ دنیا متعلق به آریستوفان است که با آن مسائل اساسی جامعه را بیان کرده و به هیچ‌وجه جلف بازی نیست. آن کمدی بدنام متعلق به آدم‌ها و بازیگران و سرپرستانی بوده است که فرهنگ چندانی نداشتند و قصه‌ای سرهم می‌کردند و چند تماشاگر از خودشان کم‌فرهنگ‌تر را سرگرم می‌کردند. اما رویکرد ما به تئاتر باید چیز دیگری باشد. ما تئاتر کمدی را یک دستگاه فکری می‌دانیم که دارای یک ساختار زیبایی شناسانه دقیق است. باید ظرفیت‌ها و امکانات فکری و فنی‌اش کشف و پرداخت بشود.

ظرفیت گرانبهایی از دلقک‌ و مطربان به ما رسید؛ قصدم ستایش زن فرنگی نبود

آقای فتحعلی بیگی به تماشای نمایش آمد و گفت «از این لحظه به بعد نمایش روحوضی دیگر صاحب سند شده است». این نقطه آغازی برای این است که حالا ذوق‌ها شکوفا شود. کار سر دستی با تکرار موضوعات و تیپ‌های دستمالی‌شده جوابگو نیست. ما باید بتوانیم نمونه‌های برتر ایجاد کنیم و اگر در اندیشه این هستیم که تئاتر ایرانی مال ما است و نباید اجازه دهیم تا از بین برود، احتیاج به یک گروه خبره داریم. احتیاج به یک مرکز و بودجه و برنامه‌ریزی داریم، این مایه فخر ما است نه سرافکندگی ما. برای سرگرمی نیست، جلف و سطحی نیست، طرح اندیشه است، دستگاه فکری است، زیبایی شناسی فکری در آن نقش دارد. اینها را باید کشف کرد و این تنها با کار حساب شده دقیق و ساختارمند اتفاق می‌افتد. همانطور که ضرورت ساختاری صحنه پایانی نمایش ما را درخشان می‌کند. من به دقت آن را نوشتم.

هم تعزیه و هم روحوضی مایه فخر و مباهات ایران و نشانه فرهنگ ما است. من تا توانستم از ارزش‌های مثبت فرهنگی خودمان دفاع کرده‌امباید مرکزی وجود داشته باشد و افرادی گرد هم تلاش کنند و در دانشگاه تدریس صورت بگیرد و اتود زده بشود تا ذره ذره این تئاتر تبدیل به یک زبان ملی شود. کمدیا دلارته تنها با کار کردن ۲ نویسنده؛ کارلو گوتزی و کارلو گولدونی تبدیل به زبان ملی تئاتر ایتالیا شد و قیامتی بر پا کرد. ما هم باید تلاش کنیم و کار کنیم و از مشکلات نهراسیم و به رغم همه اذیت‌ها که می‌شود و ادامه خواهد داشت ما تعهد و وظیفه داریم. چه تنبیه بشویم و چه تشویق بشویم باید کار خودمان را انجام دهیم. اما باید حداقل جوری باشد تا بگذارند ما نفس بکشیم و من اینچنین شرمنده گروه نشوم. این بچه ها با طراوت و شادابی و چالاکی بدن و حضور ذهن زیاد در حد بالاترین بازیگران حرفه‌ای ظاهر شدند و من ممنونشان هستم. آنها نشان دادند که شهرت نقش خاصی ندارد و اصل توانایی است.

* امسال در جشنواره فجر انیمیشنی داشتیم به اسم «ژولیت و شاه» که داستان ناصرالدین شاه را روایت می‌کند که به فرنگ می‌رود و با خودش بازیگر تئاتری را می‌آورد تا نمایش «رومئو و ژولیت» را اجرا کند که انیمیشن به تقابل زنان دربار و او می‌پردازد. یکی از نقدهای که برخی به «ژولیت و شاه» وارد کردند این بود که این انیمیشن زنان ایرانی را مورد تمسخر قرار داده و در عوض زن فرنگی را فرهیخته و آداب‌دان نشان داده است. ممکن است برخی این نقد را به اثر شما نیز وارد کنند. نظرتان در این باره چیست؟

صادقی: خب واقعا آن موقع همین بوده است. شاه با مادام کوری برخورد می‌کند و قبل از آنکه با او آشنا بشود تصورش از زن این بوده است که یک ضعیفه باید کهنه بشورد و بچه‌داری کند و وقتی برای اولین بار با یک زن مدرن دانشمند مواجه می‌شود شوک بزرگی به او وارد می‌شود. قدمشاد که واقعی نیست و من وارد قصه‌اش کرده‌ام شخصیت بزرگی دارد. او یک زن شش دانگ تمام عیار است که خلاقیت دارد و شعر می‌داند و آواز می‌خواند و می‌رقصد و قصه می‌گوید. او یک زن توانا است اما در آن چهارچوب. قصدم به هیچ وجه تحقیر زن ایرانی نیست اما ما باید این شهامت اخلاقی را داشته باشیم که عیب‌های خودمان را ببینیم؛ اینکه من ببینم و بگویم، بهتر است تا اینکه یک خارجی بگوید. ما واقعا در آن دوره عقب بودیم و برای همین است که انقلاب مشروطه رخ داد. اگر این‌ها نبود مشروطه‌ای وجود نداشت. قصد من نه ستایش زن فرنگی بوده است و نه تحقیر زن ایرانی. بر عکس این شاه ابله را با یک یک زن تراز اول جهانی مثل مادام کوری که ۲ جایزه نوبل دارد رو در رو کرده‌ام. می‌خواستم بگویم حد زن دانا و مدرن این است. یک زن جلف خیابانی در نمایش نیاورده‌ام، یک زن جامعه مصرفی نیاورده‌ام بلکه دانایی را آورده‌ام. هم تعزیه و هم روحوضی مایه فخر و مباهات ایران و نشانه فرهنگ ما است. من تا توانستم از ارزش‌های مثبت فرهنگی خودمان دفاع کرده‌ام. ما در برابر غرب تسلیم نمی‌شویم و هرچند که سیاست و مدیریت‌مان غلط است مردمی با استعداد داریم.

ظرفیت گرانبهایی از دلقک‌ و مطربان به ما رسید؛ قصدم ستایش زن فرنگی نبود

مسعودی: این نمایشنامه پیش از آنکه یک کار ملی باشد یک کار انسانی است. یعنی علاوه بر اینکه ویژگی‌های ملیتی و قومیتی ما در آن نمود پیدا کرده، به هویت انسانی نیز توجه زیادی شده است. به مادام کوری به عنوان یک زن از جامعه جهانی و به قدمشاد به عنوان یک زن از یک جامعه ایرانی نگاهی ویژه صورت می‌گیرد و ما آنها را درشت‌نمایی می‌کنیم و بالاتر می‌بریم‌شان یعنی اینکه ما به زن نه به عنوان یک کالا یا یک موضوع زنانه و مردانه بلکه به عنوان یک هویت انسانی نگاه می‌کنیم و از وجوه این کار پرداخت انسانی کاراکترها و ارزش‌گذاری انسانی آنها است.

قصدم به هیچ وجه تحقیر زن ایرانی نیست اما ما باید این شهامت اخلاقی را داشته باشیم که عیب‌های خودمان را ببینیم. ما واقعا در آن دوره عقب بودیم و برای همین است که انقلاب مشروطه رخ داد. قصد من نه ستایش زن فرنگی بوده است و نه تحقیر زن ایرانی. بر عکس این شاه ابله را با یک یک زن تراز اول جهانی مثل مادام کوری که ۲ جایزه نوبل دارد رو در رو کرده‌امشفیعی: ما همیشه در زمینه نمایشنامه‌نویسی نسبت به اروپا فقر داشته‌ایم اما دکتر صادقی با این نمایشنامه و دیگر نمایشنامه‌هایشان ثابت کردند که این سرزمین کهن و تاریخ ما و اتفاقاتی که در آن رخ داده، برای استفاده جوانان و نمایشنامه‌نویسان ما بسیار غنی است و می‌تواند برای دنیا جالب توجه باشد.

مسعودی: تخصص هم اهمیت بسیار بالایی دارد. این بستر از دیرباز وجود داشته اما اینکه ما با تخصص وارد آن بشویم خیلی مهم است. اینکه هرکسی بخواهد با این دریای غنی ابتدا به ساکن برخورد کند و از دیدگاه خودش و دستاوردهای اندکش پا به این دریا بگذارد ممکن نیست. اینکه با چه پشتوانه‌ای قدم به این دریا می‌گذاریم بسیار مهم است. باید با نگاهی درست وارد بشویم تا بازخوردی درست بگیریم. البته این دریای غنی مقداری دست‌نخورده است و با احترام به همه کسانی که این کارها را که کارهای قابل توجهی هم بوده انجام داده‌اند، برداشت‌هایی که تا الان صورت گرفته برداشت‌هایی سطحی و کوته‌بینانه بوده است. اما اگر بخواهیم از اینجا به بعد را به عنوان نقطه عطفی در نظر بگیریم باید به این موضوع ریزبینانه‌تر نگاه کنیم. موضوع حساس‌تر شده و اگر کسی بخواهد به عنوان نفر دوم دست به این کار بزند باید با نگاهی ریزبینانه‌تر و با دقت نظری بیشتر دست به این کار بزند.

صادقی: چند نکته وجود دارد که بسیار ضروری است. اول شناخت است. شما باید بشناسید. بدانید که موضوع در چه دوره‌ای است و راجع به چه چیزی است. من اگر دوره قاجار را نمی‌شناختم نمی‌توانستم درباره آن بنویسم. دوم بینش است. شما از این دوران چه بینشی دارید. گاهی مثل فلان فیلمساز یک بیان تغزلی ارائه می‌دهید که این بینش بیشتر تملق به آنها است. سومین چیز قدرت انتقاد است. همه گذشته قابل دفاع نیست. اگر ما نتوانیم بین سره و ناسره و بین خوب و بد تمیز قرار دهیم نمی‌توانیم کار کنیم. ما باید قادر به تفکیک ارزش ها باشیم. نقد اطلاعات و قدرت انتقادی اهمیت بالایی دارد. من حتی در کارکردن شاهنامه هم به نقد آن پرداختم. چهارمین نکته تکنیک و ابزار درست است. اگر تکنیک بلد نباشیم کاری از پیش نمی‌بریم. تکنیک و شیوه خلاقانه حرف آخر را می‌زند. ایده خوب است اما اجرای ایده از خود ایده مهم‌تر است. تکنیک لازم است و به نظر من بزرگترین دغدغه یک هنرمند تلاشش در جهت تسلط بیشتر بر تکنیک است تا بتواند حرفش را پیاده کند. مثل سینمای آمریکای که با محتوای پایین و تکنیک قوی ما را میخکوب خود می‌کند. ما گاهی حرف های بزرگ و خوبی داریم اما چون تکنیک بلد نیستیم نمی‌توانیم نظر کسی را جلب کنیم. تکنیک بسیار حائز اهمیت است و به نظر من هرکسی که می‌خواهد وارد این عرصه شود باید این چهار ویژگی را داشته باشد؛ هم شناخت، هم بینش و جهان بینی، هم قدرت نقد گذشته و هم تکنیک.

به روز کردن تکنیک با پیشرفته‌ترین روش‌ها می‌تواند مقبولیت را در صحنه خلق کند. شما وقتی می‌خواهید اتود بزنید باید از همه دنیا باخبر باشید. ما از همدیگر می آموزیم. کپی نمی‌کنیم. هرقدر معلومات شما بالاتر باشد ذهنیت‌تان بازتر می‌شود. آرین منوشکین هنگام کارگردانی یک نمایش برای چهارچوب‌های میزانسن‌هایش یکبار از کابوکی و بونراکو ژاپنی استفاده می‌کند و یکبار از کاتاکالی هند و یکبار از کمدیا دلارته برای عصر طلایی بهره می‌برد و حتی از روحوضی ایرانی برای نمایش تارتوف استفاده می‌کند. هر بار یک تکنیک تئاتر جهانی را به‌کار می‌گیرد و مثلا در نمایش «۱۸۷۹» هم که درباره انقلاب کبیر فرانسه است از خرده نمایش‌های میدانی آن دوره فرانسه استفاده کرده است. ما می‌توانیم از روش‌ها و تجربیات و تکنیک‌های دیگران با یک بازآفرینی و اتود جدید استفاده کنیم. تئاتر همین است.



منبع:مهر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا